حیاض



حرکت با تمامی امتیازش، رهزنی خطیر برای متحرک است. تحرک، دائمی است. و همین استمرارش متحرک را عادت می دهد. به همه چیز. حتی به خودش. و به حرکتش. انسان، زمانی که با خود، مسیر حرکت را مرور می کند و به گذشته باز می گردد و یا به آینده می رود، یعنی " تخیل " می کند، لحظه ای عادت شکنی می کند و با ولع تلنگری را می بلعد.
انسان همیشه عادتش را نمی شکند. گاهی در لابه لای عادت دست و پا می زند و می میرد؛ و از " حرکت" باز می ایستد.
انسان از بدو خلقت تکوینا با " شدن " همراه است.
اما تضمینی برای "توجه" وی به این شدن نیست. و عادت، مولود فقدان توجه است.
انسان به ندرت توجه می کند؛ لذا قلیل من عبادي الشكور. و کذا.
و گاه نیز "متوجه" می شود. و تجلی پروسه ی متوجه ساختن، تماما در " طبیعت " و تمامی متعلقاتش است. لکن، فمن أولی منك بذلك.
.
۱۳۹۸/۲/۲


در بسیاری از موارد مقاومت در برابر پذیرفتن حرکت و نوپدیدی از اینجا بر می خیزد که ما نمی توانیم بر عادت راسخ خود که " در فضا گنجیدن " اشیاء باشد، فائق آییم و نیز ناشی از این است که ما ناآگاهانه[و آگاهانه] به افکار خاصی پایبندیم. خصوصا به متافیزیک بودن.
Milic Caper,"  Change"


ما، مولد تمامی ابعادیم. هر حادثه ای که رخ می دهد حاصل ماست. گردش زمان از ماست. آنچه اتفاق می افتد زاییده ی آمیزش ماست با رویا . ما رویا می پردازیم و رویا واقعیت می شود. رویا را ما واقع می کنیم. تمام حقیقت، همین واقعیت است. زمان نمی چرخد مگر با چرخش ما. تا ما ایستاییم زمان نیز واقف است. اما گاها من، آنگونه که رویا می پردازم واقعیتی نمی یابم. چرا که فقط من نیستم. بلکه ما همه هستیم. و تداخل "ما" هاست که گاها، آنگونه واقعیت را رقم می زند که نمی خواهیم .
"ما" یک چیز گرانبها در چنگ داریم؛ سرنوشت.
در هر صورت "ما همه هیچیم.هرچه هست اوست"

۱۳۹۸/۱/۲۰




"واقعیت این است که همه ما شامل جنبه های مختلفی از یک انسان هستیم. در میان تکاپوهایمان گاها به احساس ها و تمایلاتی بر می خوریم که نمیدانیم از کجا آمده و چگونه ابراز می شوند. گاها رفتار هایی از خود بروز می دهیم که هیچ چیز از آن ها نمی دانیم و تنها چیزی که می توانیم بدانیم این است که آن حس، حسی آشناست. در شرایط متفاوت، صداهای درونی متفاوتی را می شنویم. صدا هایی که برای ما، مانند الگوریتم ها و داده ها برای یک رایانه است."
مجموعه ای از بازداشت ها(prohibition) و فرمان ها(commands) که در قالب این صدا ها در وجودمان دائم منعکس می شوند و مسیر را برایمان مشخص می کنند. ما بر پایه آن ها رفتار می کنیم و سپس بر مبنای رفتارمان قضاوت می شویم. سامرست موآم نویسنده ی انگلیسی می گوید : لحظه هایی هست که من به جنبه های مختلف روح خودم با شگفتی نگاه می کنم. می بینم که من واقعا از چند آدم مختلف ساخته شده ام، و آن که در حال حاضر دست بالا را دارد بعد از مدتی عاقبت جای خود را به دیگری می دهد. اما کدام یک از اینها من واقعی است؟ تمام آن ها یا هیچکدام؟

۱۳۹۶/۵/۳۰


هر شیء، حرکت مختص خود رادارد و بالتبع دارای زمان، سرعت و شدت اختصاصی خودش است. در عین حال موجودات عالم دارای جهت و سرعت و شدت معینی در حرکتشان هستند که صادره از علت است و برای آن ها رخصت تعدی از آن نیست. بجز انسان که دارای قدرتی در تفکر و اراده است و قدرت انتخاب دارد. لذا آنگونه که بخواهد حرکت می کند و برای خود زمان را می سازد و سپری می کند .

*
انسان گرچه موجودی مختار در حرکت است اما متشکل از اجزایی است که آن ها چنان موجودات دیگر دارای خط مشیِ مشخصی هستند که قدرت تخطی از آن وجود ندارد . انسان گرچه مختار است اما در حال عادی قادر به تغییر حرکاتِ _فی المثل_ قلب خود نیست و قلب آزادانه و بدور از اراده انسانی مشغول رشد و نمو و حرکت است. و کذا. پس مجموعِ انسان با تمامی این تفاوت ها دارای یک وحدتی در سیر است که برای این سیر، تاریخی ست واحد. یعنی گرچه سرعت و زمان برای اجزا متفاوت است، اما پس اجتماع آن ها ، گذشته و تاریخ و زمان واحدی برای  آن ها به وجود می آید. پس هر انسانی تاریخ مخصوص خود را دارد. که این تاریخ گرچه ساخته ی اراده انسانی است لکن از تاریخ ساخته شده توسط انسان های دیگر و موجودات دیگر نیز متاثر است.
*
مجموعِ حرکاتِ موجودات حرکتی واحد می سازد. و کاروانِ جهان روانه به سوی منزلی است. گهگاه مسافران این کاروان با حرکات بی تناسب سر از بیراهه در می آورند و گاهی کاروان را دچار اختلال می کنند اما حرکت کاروان ادامه می یابد. این حرکتِ واحد، موَلِد تاریخیست واحد.
فلذا استدلّ على ما لم یکن بما قد کان .




۱۳۹۸/۰۳/۱۳


از بدو تولد، طفل شروع به ساخت منِ خود، و شکل دهی روابطِ من با دنیای بیرون می کند. نفس در پیدایش و شکل گیری وام دار بدن است، اما این به آن معنا نیست که نفس معلول بدن باشد. بدن ،زمینه ی ظهور نفس را فراهم می کند لکن نفس در بقاء و دوام مستقل از بدن و شرایط بدن است. نفس یا منیّت، صرفا متاثر از بدن یا دنیای درون نیست. بلکه شدیدا از محیط خارجی و دنیای بیرونی هم اثر می پذیرد. پنج سال اول طفولیت دورانی کلیدی و سازنده در نفسانیتِ فرد است. شکل گیری منیّتِ طفل در این برهه متاثر از محیط بیرونی است تا دنیای درونی خود. طفل شدیدا وابسته به مادر یا جایگزین آن است و تمامی حرکات و وجناتش را از وی متاثر می شود. رفتار محیط شدیدا در وی اثر می گزارد و به او شاکله ی رفتاری و اعتقادی می بخشد . قوه بالغه بعد ها عمیقا در سایه ی عواطفِ طفولیت و میراثِ محیطِ طفل قرار خواهد داشت. نفسِ شکل گرفته در آینده افسار بدن را در اختیار می گیرد و طفل آنگونه در بزرگسالی می تازد که در کودکی تاخته باشد یا تازانده شده باشد.

اما این به معنای خاموشی قوه ی بالغه در طفولیّت نیست.

۱۳۹۸/۰۳/۱۳

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها